ساحل ادب
ادبی-اجتماعی

شهادت یازدهمین امام معصوم اقاامام حسن عسکری برفرزنددلبندش اقاامام زمان وبرشمادوستداران ومحبان اهل بیت تسلیت باد.



چرا عاقلان را نصيحت كنيم؟

بياييد از عشق صحبت كنيم

 

تمام عبادات ما عادت است

به بي‌عادتي كاش عادت كنيم

 

چه اشكال دارد پس از هر نماز

دو ركعت گلي 



ادامه مطلب...


ارسال شده در تاریخ : شنبه 28 آذر 1394برچسب:, :: 22:14 :: توسط : زرین

فتوی پیر مغان دارم و قولیست قدیم

که حرام است می آن جا که نه یار است ندیم

 

چاک خواهم زدن این دلق ریایی چه کنم

روح را صحبت ناجنس عذابیست الیم

 

تا مگر جرعه فشاند لب جانان بر من

سال ها شد که منم بر در میخانه م



ادامه مطلب...


ارسال شده در تاریخ : شنبه 28 آذر 1394برچسب:حافظ, :: 7:3 :: توسط : زرین

جام جم

 

جام جم، یا جام جهان‌نما، جامی بود که همهٔ جهان در آن دیده می‌شده است. این جام به جام کی‌خسرو مشهور بود تا این‌که در قرن ششم به مناسبت شهرت جمشید و یکی‌دانستن او با سلیمان، جام مزبور را به جمشید نسبت دادند و آن را جام جم و «جام جمشید» نام نهادند. همچنین، به آن «جام جهان‌نما»، «جام گیتی‌نما»، «آیینهٔ گیتی‌نما»، «جام کی‌خسرو»، «جام جهان‌آرا»، «جام جهان‌بین»، و «جام عالم‌بین» نیز گفته می‌شود.

 

بنابراین جام جهان‌نما در نظر مؤلفان «خدای‌نامک» پهلوی که مبنای تألیف شاهنامه قرار گرفت، جامی بوده است که صورت‌های نجومی و سیارات و هفت کشور (هفت‌اقلیم) زمین بر آن نقش شده بود و دارای نیرویی اسرارآمیز بوده است و هر واقعه‌ای که در پهنه جهان اتفاق می‌افتاده، بر روی آن منعکس می‌شده است.برخی از واژه‌نامه‌ها مانند (غیاث اللغات) خواسته‌اند بین کی‌خسرو و جمشید بر سر جام جهان‌بین پیوندی برقرار کنند و گفته‌اند: مناسبت جام به جمشید، آن است که وی جام را ساخته است و کی_خسرو جامی ساخته بود مشتمل بر خطوط هندسی، چنان‌چه از خط‌ها ورقم‌ها و دایره‌های اصطرلابی، ارتفاع کواکب و غیره معلوم نمایند، هم‌چنین از آن جام، حوادث روزگار را معلوم کرد، چنان‌چه درکتاب‌های تاریخی ضبط شده است. فرهنگ‌نویسان گفته‌اند: نام آینه‌ای است که به جهت آگاهی از حال فرنگ، بر سر مناره اسکندریه نهاده بوده است و کشتی‌های دریا از صد میل راه در آینه دیده می‌شده و آن مناره را اسکندر به دست‌یاری ارسطو بناکرده بود. در روایات داستانی ایران، جم یکی از بزرگ‌ترین پادشاهان سلسله پیشدادی است که جام جهان‌نما را بدو نسبت داده‌اند. در شاهنامه اشاره‌ای به انتساب جام به جمشید نیست ولی چون شهرت جم بیش از کی‌خسرو بوده است و ازسوی دیگر مسلمانان او را با سلیمان پیامبر بنی‌اسرائیل یکی دانسته‌اند، او را صاحب جام جهان‌نما می‌دانند . جام‌جم ظاهرأ در قرن ششم هجری پدید آمده است.



ما بدین در نه پی حشمت و جاه آمده ایم

از بد حادثه این جا به پناه آمده ایم

 

ره رو منزل عشقیم و ز سرحد عدم

تا به اقلیم وجود این همه راه آمده ایم

 

سبزه خط تو دیدیم و ز بستان بهشت

به طلبکاری این مهرگیاه آمده ایم

 

با چنین گنج که شد خازن او روح امین

به گدایی به در خانه شاه آمده ایم

 

لنگر حلم تو ای کشتی توفیق کجاست

که در این بحر کرم غرق گناه آمده ایم

 

آبرو می رود ای ابر خطاپوش ببار

که به دیوان عمل نامه سیاه آمده ایم

 

حافظ این خرقه پشمینه مینداز که ما

از پی قافله با آتش آه آمده ایم



عمریست تا به راه غمت رو نهاده ایم

روی و ریای خلق به یک سو نهاده ایم

 

طاق و رواق مدرسه و قال و قیل علم

در راه جام و ساقی مه رو نهاده ایم

 

هم جان بدان دو نرگس جادو سپرده ایم

هم دل بدان دو سنبل هندو نهاده ایم

 

عمری گذشت تا به امید اشارتی

چشمی بدان دو گوشه ابرو نهاده ایم

 

ما ملک عافیت نه به لشکر گرفته ایم

ما تخت سلطنت نه به بازو نهاده ایم

 

تا سحر چشم یار چه بازی کند که باز

بنیاد بر کرشمه جادو نهاده ایم

 

بی زلف سرکشش سر سودایی از ملال

همچون بنفشه بر سر زانو نهاده ایم

 

در گوشه امید چو نظارگان ماه

چشم طلب بر آن خم ابرو نهاده ایم

 

گفتی که حافظا دل سرگشته ات کجاست

در حلقه های آن خم گیسو نهاده ایم



شعر زیر یکی از زیباترین اشعار کلاسیک زبان پارسی، سروده ی حکیم نظامی گنجوی ست.

با تکنیکی بی نظیر، فوق العاده زیبا ، گوشنواز و دلفریب

 

 

دلبر صنمی شیرین، شیرین صنمی دلبر 

آذر به دلم برزد، برزد به دلم آذر

 

بستد دل و دین از من، از من دل و دین بستد

کافرنکند چندین، چندین نکند کافر

 

دو رخ چو قمر دارد، دارد چو قمر دو رخ

عنبر ز قمر رسته، رس

 

 



ادامه مطلب...


ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 25 آذر 1394برچسب:حکیم نظامی, :: 22:32 :: توسط : زرین

"ملا محمد جان"

 

"ملا محمد جان" از عارفان افغانستان در دوره تیموریان است که در هرات آموزش «صرف و نحو» میدید 

 

وی در آنجا عاشق دختری به نام "عایشه" میشود

"عایشه" دختر یکی از افسران دربار تیموریان بود که با ازدواج دخترش با "ملا محمد جان" رضایت نداشته و سرانجام "ملا محمد جان" همراه با معشوقه اش نذری را بر عهده گرفتند مبنی بر اینکه اگر ازدواج آنان صورت گیرد، در روزهای جشن گل سرخ به شهر «مزارشریف» رفته و مدتی را در آرامگاه معروف این شهر، خاکروبی کنند

(برخی معتقدند "علی بن ابی‌طالب" امام اول شیعیان در «مزار شریف» مدفون است)

 

سرانجام به دستور امیر، این دو دلباخته به مقصود خود رسیدند و ازدواج کردند و برای اجرای نذر خویش به شهر «مزارشریف» رفتند

 

البته برخی معتقدند، این دو به مراد دل خود نرسیدند و "ملا محمد جان" از هرات به بلخ سفر میکند و در همانجا از دنیا می رود 

(احتمالاً، روایت دوم اشتباه باشد و روایت نخست محتمل تر است که یعنی آن دو عاشق به مقصود و مراد دل خویش رسیدند)

 

"عایشه" در دوران فراقِ "ملامحمد جان" شعری می سراید که تا امروز بر سر زبان ها است. 

 

بیا که بریم به مزار ملا محمد جان 

سیل گل لاله زار وا وا دلبرجان

به دربار سخی جان گله دارم 

یخَن پاره ز دست تو نگارم 

پس از مرگم بیایی بر مزا رم 

مدامم در دعــا در انتظا رم 

بیا که بریم به مزار ملا محمد جان 

سیل گل لاله زار وا وا دلبرجان ....

 

آرامگاه «ملامحمد جان» در جوار دیوار تاریخی شهر بلخ قرار دارد

این آرامگاه توسط یکی از فرهنگیان شهر بلخ چند سال پیش کشف شده و اکنون با کمک مالی والی بلخ ساخته شده است.



ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ﺍﺯ ﺣﻀﺮﺕ مولانا: 

 

 ﭼﻮﭘﺎنیﺑﻴﭽﺎﺭﻩ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﻛﺸﺖ ﻛﻪ ﺑﺰ ﭼﺎﻻﻙ ﺍﺯ ﺟﻮﻱ ﺁﺏ بپرد نشد که نشد. 

ﺍﻭ میﺩﺍﻧﺴﺖ ﭘﺮﻳﺪﻥ ﺍﻳﻦ ﺑﺰ ﺍﺯ ﺟﻮﻱ ﺁﺏ ﻫﻤﺎﻥ ﻭ ﭘﺮﻳﺪﻥ ﻳﻚ ﮔﻠﻪﮔﻮﺳﻔﻨﺪ ﻭ ﺑﺰ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺁﻥ ﻫﻤﺎﻥ .

ﻋﺮﺽ ﺟﻮﻱ ﺁﺏ ﻗﺪﺭﻱ ﻧﺒﻮﺩ ﻛﻪ ﺣﻴﻮﺍﻧﻲ ﭼﻮﻥ ﺍﻭ ﻧﺘﻮﺍﻧﺪ ﺍﺯ ﺁﻥﺑﮕﺬﺭﺩ … ﻧﻪ ﭼﻮﺑﻲ ﻛﻪ ﺑﺮﺗﻦ ﻭ ﺑﺪﻧﺶ ﻣﻲﺯﺩ ﺳﻮﺩﻱ ﺑﺨﺸﻴﺪ ﻭ ﻧﻪﻓﺮﻳﺎﺩﻫﺎﻱ ﭼﻮﭘﺎﻥ ﺑﺨﺖ ﺑﺮﮔﺸﺘﻪ .

ﭘﻴﺮﻣﺮﺩ ﺩﻧﻴﺎ ﺩﻳﺪﻩﺍﻱ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺟﺎ ﻣﻲﮔﺬﺷﺖ ﻭﻗﺘﻲ ﻣﺎﺟﺮﺍ ﺭﺍ ﺩﻳﺪ ﭘﻴﺶﺁﻣﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ :

ﻣﻦ ﭼﺎﺭﻩ ﻛﺎﺭ ﺭﺍ ﻣﻲﺩﺍﻧﻢ . ﺁﻧﮕﺎﻩ ﭼﻮﺏ ﺩﺳﺘﻲ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺟﻮﻱ ﺁﺏﻓﺮﻭ ﺑﺮﺩ ﻭ ﺁﺏ ﺯﻻﻝ ﺟﻮﻱ ﺭﺍ ﮔﻞ ﺁﻟﻮﺩ ﻛﺮﺩ .

ﺑﺰ ﺑﻪ ﻣﺤﺾ ﺁﻧﻜﻪ ﺁﺏ ﺟﻮﻱ ﺭﺍ ﺩﻳﺪ ﺍﺯ ﺳﺮ ﺁﻥ ﭘﺮﻳﺪ ﻭ ﺩﺭ ﭘﻲ ﺍﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﮔﻠﻪ ﭘﺮﻳﺪند .

ﭼﻮﭘﺎﻥ ﻣﺎﺕ ﻭ ﻣﺒﻬﻮﺕ ﻣﺎﻧﺪ . ﺍﻳﻦ ﭼﻪ ﻛﺎﺭﻱ ﺑﻮﺩ ﻭ ﭼﻪ ﺗﺄﺛﻴﺮﻱﺩﺍﺷﺖ؟

 ﭘﻴﺮﻣﺮﺩ ﻛﻪ ﺁﺛﺎﺭ ﺑﻬﺖ ﻭ ﺣﻴﺮﺕ ﺭﺍ ﺩﺭ ﭼﻬﺮﻩ ﭼﻮﭘﺎﻥ ﺟﻮﺍﻥ ﻣﻲﺩﻳﺪﮔﻔﺖ :

ﺗﻌﺠﺒﻲ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﺗﺎ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺟﻮﻱ ﺁﺏ ﻣﻲﺩﻳﺪ، ﺣﺎﺿﺮ ﻧﺒﻮﺩ ﭘﺎﺭﻭﻱ ﺧﻮﻳﺶ ﺑﮕﺬﺍﺭﺩ .    

 

ﺁﺏ ﺭﺍ ﻛﻪ ﮔﻞ ﻛﺮﺩﻡ ﺩﻳﮕﺮ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﻧﺪﻳﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺟﻮﻱ ﭘﺮﻳﺪ .

ﭼﻪ ﺳﺨﺖ ﺍﺳﺖ ﺧﻮﺩ ﺷﮑﺴﺘﻦ ﻭ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﮔﺬﺷﺘﻦ ﻭ ﭘﺮﯾﺪﻥ ﺗﺎﺭﺳﯿﺪﻥ ﺑﻪ ﻣﻌﺒﻮﺩ ﻭ ﻣﻌﺸﻮﻕ

 ﺭﻗﺺ ﺁﻧﺠﺎ ﮐﻦ ﮐﻪ “ ﺧﻮﺩ ” ﺭﺍ ﺑﺸﮑﻨﯽ

 ﭘﻨﺒﻪ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺭﯾﺶ ﺷﻬﻮﺕ ﺑﺮﮐﻨﯽ

 ﺭﻗﺺ ﻭ ﺟﻮﻻﻥ ﺑﺮ ﺳﺮ ﻣﯿﺪﺍﻥ ﮐﻨﻨﺪ

 ﺭﻗﺺ ﺍﻧﺪﺭﺧﻮﻥ “ ﺧﻮﺩ ” ﻣﺮﺩﺍﻥ ﮐﻨﻨد.



 

تنها کافي است بگويي " السلام عليک يا علي ابن موسي الرضا"

 

شهادت مظلومانه ی امام  علي بن موسي الرضا (عليه السلام) هشتمين امام شيعيان از سلاله پاک رسول خدا و هشتمين جانشين پيامبر  بر همه ی مسلمین جهان تسلیت باد

 

حديثي زيبا از امام رضا(ع) :

به خداوند خوشبين باش ، زيرا هركه به خدا خوشبين باشد ، خدا با گمان خوش او همراه است 

و هركه به رزق و روزى اندك خشنود باشد ، خداوند به كردار اندك او خشنود باشد 

و هركه به اندك از روزى حلال خشنود باشد ، بارش سبك و خانواده اش در نعمت باشد 

و خداوند او را به درد دنيا و دوايش بينا سازد و او را از دنيا به سلامت به دارالسلام بهشت رساند.

(تحف العقول ، ص 47)



بال ِفرشتگانِ سحر را شکسته‌اند 

خورشید را گرفته به زنجیر بسته‌اند 

اما تو هیچ‌گاه نپرسیده‌ای که: 

- مرد!

خورشید را چگونه به زنجیر می‌کشند؟ 

گاهی چنان درین شب ِتب‌کرده‌ی عبوس 

پای زمان به قیر فرو می‌رود که مرد 

اندیشه می‌کند : 

- شب را گذار نیست!

 

اما به چشم‌های تو ای چشمه‌ی امید 

شب پایدار نیست!

 

«هوشنگ ابتهاج»



گفتم که عمر ماه صفر رو به آخر است

دیدم شروع محشر کبرای دیگر است

گردون شده سیاه و فضا پر زدود و آه

تاریک تر ز عرصة تاریک محشر است

رحلت نبی رحمت و شهادت امام حسن مجتبی و امام رضا ( ع) تسلیت باد



  • رحلت جانسوز نبی مکرم اسلام, حضرت محمد(ص), شهادت امام حسن مجتبی و امام رضا علیهما السلام به همه مسلمین جهان و عاشقان اهل بیت علیه السلام تسلیت عرض می کنم.



در خرابات مغان نور خدا می بینم

این عجب بین که چه نوری ز کجا می بینم

 

جلوه بر من مفروش ای ملک الحاج که تو

خانه می بینی و من خانه خدا می بینم

 

خواهم از زلف بتان نافه گشایی کردن

فکر دور است همانا که خطا می بینم

 

سوز دل اشک روان آه سحر ناله شب

این همه از نظر لطف شما می بینم

 

هر دم از روی تو نقشی زندم راه خیال

با که گویم که در این پرده چه ها می بینم

 

کس ندیده ست ز مشک ختن و نافه چین

آن چه من هر سحر از باد صبا می بینم

 

دوستان عیب نظربازی حافظ مکنید

که من او را ز محبان شما می بینم



الهی اگر چه بهشت چون چشم و چراغ است

بی دیدار تو درد و داغ است.

دوزخ بیگانه را بنگاه است.

وآشنا را گذرگاه است

وعارفان را نظرگاه است

الهی اگر مرا در دوزخ کنی دعوی دار نیستم،واگر در بهشت کنی بی جمال تو خریدار نیستم.

الهی!

من به حور و قصور ننازم،اگر نفسی باتو پردازم،از آن هزار بهشت سازم.

خواجه عبدالله انصاری



من ترک عشق شاهد و ساغر نمی کنم

صد بار توبه کردم و دیگر نمی کنم

 

 

باغ بهشت و سایه طوبی و قصر و حور

با خاک کوی دوست برابر نمی کنم

 

 

تلقین و درس اهل نظر یک اشارت است

گفتم کنایتی و مکرر نمی کنم

 

 

هرگز نمی شود ز سر خود خبر مرا

تا در میان میکده سر بر نمی کنم

 

 

ناصح به طعن گفت که رو ترک عشق کن

محتاج جنگ نیست برادر نمی کنم

 

 

این تقویم تمام که با شاهدان شهر

ناز و کرشمه بر سر منبر نمی کنم

 

 

حافظ جناب پیر مغان جای دولت است

من ترک خاک بوسی این در نمی کنم



ادامه مطلب...


ارسال شده در تاریخ : شنبه 14 آذر 1394برچسب:حافظ, :: 15:53 :: توسط : زرین

ﺍﺻﻄﻼﺡ " ﭼﻪ ﮐﺸﮑﯽ ؟ ﭼﻪ ﭘﺸﻤﯽ ؟ " ﺭﺍ ﺷﻨﯿﺪﯾﺪ ؟

ﺣﮑﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍ ﻧﯿﺪ ﺗﺎ ﺑﺪﺍﻧﯿﺪ ﭼﯽ ﻫﺴﺖ .

ﭼﻮﭘﺎﻧﯽ ﮔَﻠَّﻪ ﺍﺵ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺻﺤﺮﺍ ﺑﺮﺩ ﺑﻪ ﺩﺭﺧﺖ ﮔﺮﺩﻭﯼ

ﺗﻨﻮﻣﻨﺪﯼ ﺭﺳﯿﺪ .

ﺍﺯ ﺁﻥ ﺩﺭﺧﺖ ﺑﺎﻻ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺑﻪ ﭼﯿﺪﻥ ﮔﺮﺩﻭ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺷﺪ ،

ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﮔﺮﺩﺑﺎﺩ ﺳﺨﺘﯽ ﺩﺭ ﮔﺮﻓﺖ ،

ﺧﻮﺍﺳﺖ ﻓﺮﻭﺩ ﺁﯾﺪ ، ﺗﺮﺳﯿﺪ !

ﺑﺎﺩ ﺷﺎﺧﻪ ﺍﯼ ﺭﺍ ﻛﻪ ﭼﻮﭘﺎﻥ ﺭﻭﯼ ﺁﻥ ﺑﻮﺩ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻃﺮﻑ

ﻭ ﺁﻥ ﻃﺮﻑ ﻣﯽ ﺑﺮﺩ ! ﭼﻮﭘﺎﻥ ﺩﯾﺪ ﻧﺰﺩﯾﻚ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ

ﺑﯿﻔﺘﺪ ﻭ ﺩﺳﺖ ﻭ ﭘﺎﯾﺶ ﺑﺸﻜﻨﺪ .

ﻭﺣﺸﺘﺰﺩﻩ ﺷﺪ !

ﺍﺯ ﺩﻭﺭ ﺑﻘﻌﻪﺀ ﺍﻣﺎﻣﺰﺍﺩﻩ ﺍﯼ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ :

ﺍﯼ ﺍﻣﺎﻣﺰﺍﺩﻩ ! ﮔﻠﻪ ﺍﻡ ﻧﺬﺭ ﺗﻮ ، ﺍﺯ ﺩﺭﺧﺖ ﺳﺎﻟﻢ ﭘﺎﯾﯿﻦ

ﺑﯿﺎﯾﻢ .

ﻗﺪﺭﯼ ﺑﺎﺩ ﺳﺎﻛﺖ ﺷﺪ ﻭ ﭼﻮﭘﺎﻥ ﺑﻪ ﺷﺎﺧﻪ ﻗﻮﯾﺘﺮﯼ

ﺩﺳﺖ ﺯﺩ ، ﺟﺎﯼ ﭘﺎﯾﯽ ﭘﯿﺪﺍ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻣﺤﻜﻢ

ﮔﺮﻓﺖ .

ﮔﻔﺖ :

ﺍﯼ ﺍﻣﺎﻣﺰﺍﺩﻩ ! ﺧﺪﺍ ﺭﺍﺿﯽ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ ﻛﻪ ﺯﻥ ﻭ ﺑﭽﻪ

ﺑﯿﭽﺎﺭﻩ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺗﻨﮕﯽ ﻭ ﺧﻮﺍﺭﯼ ﺑﻤﯿﺮﻧﺪ ﻭ ﺗﻮ ﻫﻤﻪ ﮔﻠﻪ ﺭﺍ

ﺻﺎﺣﺐ ﺷﻮﯼ .

ﻧﺼﻒ ﮔﻠﻪ ﻣﺎﻝ ﺗﻮ ، ﻧﺼﻔﯽ ﻫﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺩﻡ !

ﻗﺪﺭﯼ ﭘﺎﯾﯿﻨﺘﺮ ﺁﻣﺪ .

ﻭﻗﺘﯽ ﻧﺰﺩﯾﻚ ﺗﻨﻪ ﺩﺭﺧﺖ ﺭﺳﯿﺪ ﮔﻔﺖ :

ﺍﯼ ﺍﻣﺎﻣﺰﺍﺩﻩ ! ﻧﺼﻒ ﮔﻠﻪ ﺭﺍ ﭼﻄﻮﺭ ﻧﮕﻬﺪﺍﺭﯼ ﻣﯽ ﻛﻨﯽ ؟

ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺧﻮﺩﻡ ﻧﮕﻬﺪﺍﺭﯼ ﻣﯽ ﻛﻨﻢ ﺩﺭ ﻋﻮﺽ ﻛﺸﻚ ﻭ

ﭘﺸﻢ ﻧﺼﻒ ﮔﻠﻪ ﻣﺎﻝ ﺗﻮ !

ﻭﻗﺘﯽ ﻛﻤﯽ ﭘﺎﯾﯿﻨﺘﺮ ﺁﻣﺪ ﮔﻔﺖ :

ﭼﻮﭘﺎﻥ ﻫﻢ ﻛﻪ ﺑﯽ ﻣﺰﺩ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ ﻛﺸﻜﺶ ﻣﺎﻝ ﺗﻮ ،

ﭘﺸﻤﺶ ﻣﺎﻝ ﻣﻦ ﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﺩﺳﺘﻤﺰﺩ !

ﻭﻗﺘﯽ ﺑﺎﻗﯽ ﺗﻨﻪ ﺭﺍ ﺳُﺮ ﺧﻮﺭﺩ ﻭ ﭘﺎﯾﺶ ﺑﻪ ﺯﻣﯿﻦ ﺭﺳﯿﺪ

ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﮔﻨﺒﺪ ﺍﻣﺎﻣﺰﺍﺩﻩ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ :

ﻣﺮﺩ ﺣﺴﺎﺑﯽ ﭼﻪ ﻛﺸﻜﯽ ﭼﻪ ﭘﺸﻤﯽ؟ ﻣﺎ ﺍﺯ ﻫﻮﻟﻤﺎﻥ ﯾﮏ

ﻏﻠﻄﯽ ﻛﺮﺩﯾﻢ !

ﻏﻠﻂ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﻛﻪ ﺟﺮﯾﻤﻪ ﻧﺪﺍﺭﺩ !

‏( ﻛﺘﺎﺏ ﻛﻮﭼﻪ؛ ﺍﺣﻤﺪ ﺷﺎﻣﻠﻮ



ادامه مطلب...


ارسال شده در تاریخ : جمعه 13 آذر 1394برچسب:چه کشکی،چه پشمی, :: 6:52 :: توسط : زرین

پیامی از پیاده رو ی عاشق

از کربلا ....

 

سلام

حالمان خوب است.

.

830 ستون را پشت سر گذاشتیم و بعد از کمی استراحت مسیرمان را ادامه می دهیم.

اینجا موکب به موکب به ما آب می دهند. 

از ما خواهش می کنند از چای شان بنوشیم. 

هیچوقت احساس تشنگی نمی کنیم. 

از بازار ردمان نکردند! 

بهمان هتک حرمت نشده. 

خانم ها به راحتی چادر سرشان است!

سرمان را که بالا می آوریم، تا چشم کار می کند

 پرچم قمر منیر بنی هاشم بالاست!

 خدا را شکر سرنیزه نمی بینیم. 

تنها پاهایمان تاول زده. فقط همین.

 دست و پاهایمان با زنجیر بسته نشده.

 جای تازیانه روی کمرمان نیست. 

مسیر هم تماما آسفالت است.

 بیابان ها خار مغیلان ندارد. 

دختر بچه هایی هم دارند پیاده می آیند. 

گوشواره زینت گوش هایشان است. 

خیالم راحت است که پدرم حالش خوب خوب است.

 برای همین اینجا در موکب ها، 

با خیال راحت می خوابم. 

تنها می خواهیم به کربلا برسیم.

 برسیم بین الحرمین دیگر دغدغه ای نداریم.

 نگران نیستیم که از خرابه بپرسند. 

نگران پس دادن امانتی نیستیم...

موهای هیچکداممان در این راه سفید نشده...

 

حالمان خوب است. ....



حاشا که من به موسم گل ترک می کنم

من لاف عقل می زنم این کار کی کنم

 

 

مطرب کجاست تا همه محصول زهد و علم

در کار چنگ و بربط و آواز نی کنم

 

 

از قیل و قال مدرسه حالی دلم گرفت

یک چند نیز خدمت معشوق و می کنم

 

 

کی بود در زمانه وفا جام می بیار

تا من حکایت جم و کاووس کی کنم

 

 

از نامه سیاه نترسم که روز حشر

با فیض لطف او صد از این نامه طی کنم

 

 

کو پیک صبح تا گله های شب فراق

با آن خجسته طالع فرخنده پی کنم

 

 

این جان عاریت که به حافظ سپرد دوست

روزی رخش ببینم و تسلیم وی کنم



چهل روز است دل،دلـبر نـدارد

 

حسین انگشت و انگــشتر ندارد

 

چهل روز است زهرا گشـته گریان

 

حسین بر خون خود گردیده غلطان

 

چهل روز است زینب می کِشد آه

 

کنار علقمه شرمنده شد ماه

 

چهل روز است مولا سر ندارد

 

رباب باوفا اصغر ندارد

 

چهل روز است آل الله غریب است

 

نـوای کاروان اَم یجیب است

 

چهل روز است دل،منزل ندارد

 

بگو دریای غم ،ساحل ندارد

 

اربعین اباعبدالله الحسین بر همه شما عاشقان تسلیت و حاجاتتون روا به حق دل سوخته زینب سلام الله علیها



گر سینه شودتنگ،خدا با ما هست

گر پای شود لنگ،خدا با ما هست

دل را به حریم عشق بسپار و برو

فرسنگ به فرسنگ خدا با ما هست



آفرین بر دلاور مردان غیور نیروی دریایی،بر افتخار آفرینان این مرز و بوم،زنده وپاینده باشید.



بسیج یعنی اتحاد ، یعنی وحدت کلمه ، امام خمینی (ره) فرمودند:

«او فرموده است که باید با هم باشیم، اگر ما دنبال این معنی باشیم که اطاعت این امر خدا را بکنیم ، هر کس هر حرفی بزند به گوش ما فرو نمی رود، هر شایعه ای درست بکنند شایعه ها هم همه خنثی می شوند، هر دروغ پردازی که بکنند(تبلیغاتی که در خارج دارد می شود و در هرجا) همه اش خنثی خواهد شد، برای این که این پایه را محکم کردیم که ما برای خدا وحدت داریم . ما وحدتمان برای این نیست که خودمان به جایی برسیم یک کاری بکنیم. ما – خدا فرموده وحدت داشته باشید- برای او وحدت داریم و این وحدت که برای خدا است هر کیدی در مقابلش خنثی است.» (صحیفه نور/ ج 19/ ص 208)


درباره وبلاگ
به وبلاگ من خوش آمدید
موضوعات
آرشيو وبلاگ
نويسندگان
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان ساحل ادب و آدرس samiapoor.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





انجمن وبلاگ نویسان جهرم